باز يك شايعه ، مقاله ، سخن

حرف هاي سبك دهن به دهن

باز تهمت دروغ كلاشي

بين مردم دوباره سم پاشي

باز هم يك حسادت  تازه

پشت يك شاعر پر آوازه

حرف هايي كه گفتنش سهل است

همه ازبغض وازسرجهل است

نام او را سياه حك كردند

يا به قولي زخويش دك كردند

ازبزرگي شعرش آشفتند

قصه ها و لطيفه ها گفتند

ريش از ته زده است بي دين است

منكر حق وضد آيين است

اهل دين نيست چون كه مو دارد

كت و شلوار او اتو دارد

كفش هايش هميشه براق است

وا‍ژه هايش شبيه شلاق است

به حسابش دلارمي ريزد

سكه ها بي شمار مي ريزند

شعرهايش تمام سرسري است

ضد آقا و ضد رهبري است

بيت شان ضد دين نمي خواهد

 شاعري  اين چنين نمي خواهد

همه كس راحريف مي داند

شعر ما را ضعيف مي خواند

دهنش هم گشاد و بي چاك است

اهل دود است وا هل ترياك است

پر افيون شده تمام تنش

بوي سيگار ميدهد دهنش

پیکر نشئه جات را سر اوست

علت اعتیاد کشور اوست

باز هم وقت خود هدر دادند

قصه ی نو دوباره سر دادند

اينكه شاعر به غير متكي است

شعرهايش تمام آبكي است

واژه را نادرست مي‌چيند

خواب پيغمبرانه مي بيند

اهل انديشه نيست اين شاعر

سارق حرفه اي يست اين شاعر

بامن و تو لج است اين شاعر

دست هايش كج است اين شاعر

ديدم او را شعارمي داده

به دو سبزي ناهار مي داده

 تيپ هايي كه ميزند خفن است

در پي دختران و بيوه زن است

گرد او جمع دختران و پسر

مهره ي مار دارد او به نظر

چشم شهلا و لهجه اي طناز

نارفيق و كثيف و خانم باز

مثل او شعر گفتن آسان است

اشك تمساح او فراوان است

پاي شعرش نشستن علافي است

 شعر زيباي ديگران كافي است

اوچه ازشعر و شور ميداند

چه كسي گفته خوب مي خواند

كاشکی اين جوان احساسي

برود زود مثل آغاسي