انتقام

نشسته بود كناري دو چشم باراني


فضاي غم زده بود و هواي روحاني


اگر چه خرد ولي قدر كوه فكرت داشت


اگر چه طفل ولي مثل شير غيرت داشت


نشسته بود روي خاك و با سر انگشت


و دست ديگر او پر توان همچون مشت . . .

ادامه نوشته

ضامن آهو كيه

 بچه آهويي بودم ميون صحـــــــــــــــــرا


ميدودم توي دشت به سوي دريــــــــــــــا


شاد شاد بودم و هيچي كم نداشتـــــــــــم

مادرم همش با من بود غم نداشتـــــــــــم . . .



ادامه نوشته

اصفهان نام علی را در اذان ماذنه هایش  از یاد برد

اصفهان نام علی را در اذان ماذنه هایش  از یاد برد . . . .  ! ! !
ادامه نوشته